۱۰ اشتباهی که در سال اول پزشکی مرتکب شدم
- اخبار جهانی
- تیم پلاسماتو
- 3 دقیقه
سال اول پزشکی شبیه به قدم گذاشتن توی یه دنیای کاملاً جدیده. همهچیز عوض میشه: کتابهایی که تا حالا حتی اسمشونم نشنیده بودی، اصطلاحاتی که شبیه زبان بیگانگانن، و حجم درسی که انگار هر روز میخواد لهت کنه. منم مثل خیلیهای دیگه، با کلی انگیزه و استرس وارد این دنیا شدم، و خب… کلی اشتباه هم کردم. اینجا میخوام بدون فیلتر، ۱۰ اشتباهی که در سال اول پزشکی انجام دادم رو باهاتون به اشتراک بذارم؛ شاید شما دیگه تکرارشون نکنین.
۱. فکر میکردم همهچیز باید کامل باشه
اوایل فکر میکردم اگه همهٔ جزئیات رو یاد نگیرم، پس اصلاً نخوندم. هر خطی از جزوه یا کتاب رو چند بار میخوندم که مبادا چیزی جا بمونه. نتیجه؟ وقت تلف شده و خستگی شدید. بعداً فهمیدم که بهتره اول کلیات رو بفهمم، بعد اگه وقت بود، برم سراغ جزئیات.
۲. زیادی به جزوهها اعتماد کردم
راستش، هرکی یه جزوه میداد دستم، حس میکردم گنج پیدا کردم. ولی بعد امتحان میدیدم خیلی از چیزایی که اومده، اصلاً تو اون جزوه نبود. تازه فهمیدم که جزوه فقط یه راهنماییه، نه منبع کامل. باید خودم هم فعال باشم.
۳. با بقیه مقایسه میکردم
یکی شب تا صبح بیدار بود، یکی دیگه روزی ۱۲ ساعت میخوند. منم همش فکر میکردم عقبم. مقایسه فقط اضطرابم رو بیشتر میکرد. هرکس ریتم خودشو داره. وقتی اینو فهمیدم، یه نفس راحت کشیدم.
۴. همهٔ منابع رو با هم میخوندم
کتاب مرجع، اسلاید استاد، جزوه فلانی، ویدیو یوتیوب، اپلیکیشن فلان… همه با هم! این یعنی آشفتگی مطلق. تمرکز از دست میرفت و تهش فقط سردرگم میشدم. یاد گرفتم که یک یا دو منبع خوب انتخاب کنم و بهشون پایبند بمونم.
۵. سؤال پرسیدن برام سخت بود
خیلی وقتا نمیفهمیدم یه مبحثو، ولی روم نمیشد از استاد یا حتی همکلاسی بپرسم. حس میکردم نپرسیدن بهتر از اینه که بقیه فکر کنن هیچی بلد نیستم. اشتباه بزرگ. سؤال پرسیدن یه نشونهٔ یادگیری فعاله، نه ضعف.
۶. مرتب نمیخوندم
گاهی یه هفته هیچ کاری نمیکردم، بعد یه هفته میخواستم همهچیزو جبران کنم. این روش فقط منو خسته و ناامید میکرد. یاد گرفتم حتی یه ساعت در روز، ولی پیوسته و با تمرکز بهتر از پرفشار و بیبرنامگیه.
۷. به خواب اهمیت نمیدادم
فکر میکردم شبزندهداری یعنی تلاش بیشتر. ولی بعد از مدتی دیدم تمرکزم افت کرده، اخلاقم عوض شده و بدنم خستهست. مغز برای تثبیت اطلاعات نیاز به خواب داره. کمخوابی درس رو نابود میکنه.
۸. همهچیزو حفظ میکردم
هرچی میخوندم، حفظ میکردم؛ بدون اینکه بدونم چرا یا چطور. مثلاً آنزیمها رو فقط از روی اسم حفظ میکردم، نه عملکردشون. ولی امتحان که میاومد، سؤالا مفهومی بودن. تازه فهمیدم درک عمیق، کلید موفقیته.
۹. استراحت رو فراموش کردم
فکر میکردم باید هر لحظه مفید باشم. عذاب وجدان میگرفتم اگه یه قسمت سریال میدیدم یا با دوستام بیرون میرفتم. اینجوری فقط فرسوده شدم. یه ذهن خسته، هیچچیز یاد نمیگیره. استراحت یه نیاز ضروریه، نه تنبلی.
۱۰. فراموش کردم که چرا اومدم پزشکی
بین امتحانا، نمرهها، مقایسهها و فشارها، گاهی یادم میرفت که چرا این مسیر رو شروع کردم. ولی هر وقت دوباره یادم میاومد که هدفم کمک به آدما و درک بدن انسانه، انرژی میگرفتم. باید همیشه این چرایی رو با خودمون نگه داریم.
جمعبندی
سال اول پزشکی، سال آزمونوخطاست. اگه تو هم الآن تو این مسیر هستی، بدون که اشتباه کردن طبیعیه. فقط مهمه که ازش یاد بگیری و ادامه بدی. هیچکس کامل نیست، ولی همه میتونن بهتر بشن. پس اگه این روزا سختته، یه لیوان قهوه بردار، یه نفس عمیق بکش، و یادت بیار که تو تنها نیستی؛ خیلیا این مسیر رو رفتن و با همهٔ سختیا، ادامه دادن.
و تو هم میتونی.
